Salesman

ساخت وبلاگ

گفت: امروز چندمه؟

گفتم: نمی‌دونم... پنجم؟

گفت: آره. ساعت رو نگاه کن.

پنج و هشت دقیقه بود.

- می‌خوام تاریخ دقیقش یادت باشه.

و معجزه اتفاق افتاد...

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 148 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00

ببین من خیلی فکر کردم از چند گزینه خارج نیست:

یا تو خیلی خوبی، 

یا من جوگیرم،

یا الف و ب، 

 یا هیچ کدام و  همش رویاست و به زودی بیدار می‌شم..‌.

+ختم بردارین تگ جدیدم همیشگی باشه؛ وگرنه عطای وبلاگ‌نویسی رو به لقاش می‌بخشم.

Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00

تنهایی سفر کردن هم عالمی داره واس خودش ها. از پاهای بودار و از دو سمت جلو اومده‌ی مسافرای عقبی دیشب گرفته، تا نصفه شبی اسنپ تا هتل گرفتن و ذوق از قیمت پایینش و تعجب از اینکه هر اسنپی که اینجا می‌گیرم امکان نداره راننده زنگ نزنه و نگه بیا اونور میدون یا خیابون، که به ندرت توی شهر خودم پیش میاد و ...   عصر خسته بودم و گیج و بیهوش شدم.  بیدار شدم و از سرگیجه‌ام کم شده بود. یک لیوان آب هویج از بطری که قبل خواب خریدم، با یک دونه شکلات هیس از یخچال برداشته، دادم پایین و نقشه شهر رو پهن کردم روی تخت و خم شدم به سمتش. حس کردم تمرکز بیشتری نیازه پس صدای فرزین رنجبر رو بستم. رسیده بودم به توضیحات غذای سنتی و مخصوص شهر؛ فهمیدم اصلا لپه توی دستور این نوع قیمه نیست و تعجب سر ظهرم موقع خوردنش بی‌دلیل بوده! که دوباره سرگیجه به سراغم اومد. بعد از یکشنبه و دوشنبه، روز سومه که سرگیجه رهام نمی‌کنه. سرم رو بالا گرفتم و آروم روی پشتی انداختم خودمو. کاش فردا بعد از کلاس، حالم خوب باشه و هرچند تنهایی یه جوریه ولی بتونم چند جا از شهر رو ببینم و برای پدرجان شیرینی و واسه طرف همون‌طور که چند بار تاکید کرد: سنگ پا! بگیرم. Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 154 تاريخ : جمعه 13 خرداد 1401 ساعت: 4:00